فندوق کوچولو من پارت۱۱

سلام سلام فندوقیام بریم برای ادامه رمانمون ❤️❤️❤️❤️❤️🙃🫠🫠🫠🫠🫠🫠🫠🫠🫠🫠😇❤️

با صحنه ای که دیدم قلبم زیر رو رو شد .چقدر تو لباس دامادی خوشتیپ تر شده بود لباسش خیلی فیت تنش بود .

یه آرایش لایت کردم و شونه به شونه هم رفتیم پایین چند میز برامون چیده بودند رو به عماد لب زدم :مامان بابات کجان چرا نمیبینمشون.

هعی نمیان بعداً برات تعریف میکنم کسی جز خودمون و مامانت نباید خبر دار بشه که ما اینجاییم .اوکی.

عاقد اومد .و عقد مارو خوند بار اول بله رو با ترس و لرز گفتم عماد هم بار اول گفت تفاوت ما این بود که محکم و بم تر جواب داد.بعد عقد زدیم رقصیدم ولی من هنوز دنبال راه فرار بودم که در عمارت منو به خودش جذب کرد .

خواستم برم سمت در که.

 

 

دستم رو کشید و غرید کجا کجا خانوم خانوما الان زن من شدی هرجا که میری باید با خودم بری .

با ترس ولرز جواب دادم چشم و با هاش هماهنگ شدم و شروع به رقصیدن کردیم بعد چند ساعت  خسته شدیم .رو به بهش لب زدم من خوابم میاد برم بخابم .

کجا کجا خوابت هم که میاد باید تو بغل من بخوابی .

از زیر پام و گردنم گرفت (به صورت استایل)و با دستش درو باز کرد و درو از پشت قفل کرد لباسش رو عوض کرد .

باورم نمیشد که سیسپک دارع.

خیلی بدن هاتی داشت عالی بود اووووووووف.

و رو به من لب زد :برو لباسات رو عوض کن و بیا بخوابیم و خودش رو پرت کرد رو تخت منم پاشدم  جلو خودش بدون خجالت لباسام رو با یک تاب شلوارک صورتی عوض کردم و پرت کردم کنارش و به ثانیه نکشید خوابم برد.

صبح با یه حس خیسی چندشم شد و از تخت اومدم پایین .

با اتفاقی برام افتاد زدم زیر گریه .عماد از خواب پریدم که دیدم بله این دختر باز گریه اش گرفت 

هووووف باز سر چی گریه می‌کنی فندوقم .

به هق هق افتادم و خودم رو پرت کردم تو حموم و تا میتونستم خودم رو شستم .بعد از حموم  زدم بیرون ملافه تمیز شده ای پهن کرده بودند و کارهای مربوط رو انجام دادم که یه نامه رو میز دیدم .حالت که خوب شد برو پایین یکم قدم بزن تا حالت بهتر بشه من زن ضعیف نمیخام هااا.

از حرفش خندم گرفت و فکر فرار زد به سرم که وقتی پام رو گذاشتم تو حیاط......

 

 

 

خب خب فندوقیام تموم شد .

منتظر پارت های بعدی باشید عزیزانم.

،💋💋💋💋💋💋💋💋💋💋💋❤️‍🔥❤️‍🔥❤️‍🔥❤️‍🔥❤️‍🔥❤️‍🔥❤️‍🔥❤️‍🔥❤️‍🔥❤️‍🔥