زندگی بدون تو

  

 من هنوز به زندگیِ بدون تو عادت نکردم .

هنوز یاد نگرفتم ۲۴ ساعت شبانه روزو 

بهت فکر نکنم . 

هنوز یاد نگرفتم واسه چشمایِ کسی 

جز تو غزل غزل شعر بگم . 

هنوز نمردن واسه صدایِ خنده‌هاتو بلد نشدم .

اصلا چی‌شد به اینجا رسیدیم؟!

من ك وقتی نزدیکت بودم . . 

یکی درمیون نفس می‌کشیدم ه

تا اکسیژن بیشتری به تو برسه . 

من ك وایمیسادم جلوت ؛ 

زل میزدم تو چشمات میگفتم : 

‹ باقی بقایت ، جانم فدایت . › 

میگفتی همه شاعرا و نویسنده‌ها 

مثلِ تو دیوونه‌ن یا شانسِ من 

بد بوده دیوونه‌شون گیرم اومده؟! 

میگفتم بقیه رو نمی‌دونم ولی 

تو منو دیوونه کردی . 

‹ عشقت آموخت به من رمز پریشانی را . . ›