رمان(سکوت) پارت ۱
-د بنال دیگه داری روانیم میکنی
با چشمای اشکی خیره به اون ادم وحشی شدم چطوری با دست و پای بسته بفهمونم که لالم
روی زانوش خم شد طرف منی که با دست و پای بسته داشتم گوشه دیوار جون میدادم
- نمیخای حرف بزنی ؟
سرمو به نشونه نه تکون دادم که اشتباه برداشت کرد و موهامو کشید صدایی ازم در نیومد که یهو صدای کسی توی پارکینگ پیچید مرد موهامو
ول کرد و برگشت سمت صدا
-فقط کافیه یه تار موش کم بشه کیارش
با تعجب به زنی که داشت سمتم میومد نکاه کردم لبخندی زد و اومد کمک کرد بلند شم
بعد با عصبانیت رو به کیارش گفت- زود این دختر رو باز کن کیارش برات دارم فقط برسیم خونه
مرد شرمنده سرشو پایین انداخت و دست و پای منو باز کرد که قدر دان به اون زن نگاه کردم که گفت
-ببخشید فرشته کیارش اشتباه کرد
با تعجب نگاش کردم اسسمو از کجا میدونست با زبون اشاره همینو گفتم که انگار فهمید منظورمو و گفت
-بعدا میفهمی ولی میشه فعلا تا یه جایی با هام بیای
سوالی نگاش کردم که با دیدن ..