تصویر هدر بخش پست‌ها

فندوق من

تمام زندگیم

رمان(سکوت) پارت ۱

| 𝕬𝖞𝖗𝖘𝖆

-د بنال دیگه داری روانیم میکنی

با چشمای اشکی خیره به اون ادم وحشی شدم چطوری با دست و پای بسته بفهمونم که لالم

روی زانوش خم شد طرف منی که با دست و پای بسته داشتم گوشه دیوار جون میدادم

- نمیخای حرف بزنی ؟

سرمو به نشونه نه تکون دادم که اشتباه برداشت کرد و موهامو کشید  صدایی ازم در نیومد که یهو صدای کسی توی پارکینگ پیچید مرد موهامو 

ول کرد و برگشت سمت صدا

-فقط کافیه یه تار موش کم بشه کیارش

با تعجب به زنی که داشت سمتم میومد نکاه کردم لبخندی زد و اومد کمک کرد بلند شم 

بعد با عصبانیت رو به کیارش گفت- زود این دختر رو باز کن کیارش برات دارم فقط برسیم خونه

مرد شرمنده سرشو پایین انداخت و دست و پای منو باز کرد که قدر دان به اون زن نگاه کردم که گفت

-ببخشید فرشته کیارش  اشتباه کرد 

با تعجب نگاش کردم اسسمو از کجا میدونست با زبون اشاره همینو گفتم که انگار فهمید منظورمو و گفت

-بعدا میفهمی ولی میشه فعلا تا یه جایی با هام بیای

سوالی نگاش کردم که با دیدن ..