رمان (قلدر ّ!)P.3
با داد کسی متوقف شدن برگشتم سمت کسی که داد زده بود ابرویی بالا انداختم فک نکنم دانش اموز باشه
چون هیکلش اینطوری میگفت رو به کارن گفت برید سر کلاس کارن سر تکون داد و خواست بره که گفتم
-کجا؟
اخمی کرد و گفت
-سر کلاس
-مگه من اجازه دادم؟
-اینجا کسی اجازه شما رو نمیخواد
برگشتم سمت همون مرد سر تا پاشو بررسی کردم میشد گفت جذاب ولی اخلاق اول بعد تیپ و استایل
-جانم؟
انگار بهش برخورد که اخمی کرد و دوباره رو به کارن گفت
-برو سر کلاس
کارن خواست بره واقعا دیگه جوش در اورده بودم رفتم سمت کارن قبل اینکه وارد کلاس شه هلش دادم مشت محکمی زدم که باعث شد ناخوداگاه اخیشی بگم
که ابروی همون مرد بالا پرید
-هان
چیزی نگفت و نزدیک شد نامحسوس گارد گرفتم که مکثی کرد و چون قدش بلند بود یکم خم شد رو صورتم و گفت
-خانوم معلم اینجا من دستور میدم پس مانع من نشید شما هنوز این مدرسه رو نمیشناسی
پوزخندی زدم سرمو پایین انداختم بعد محکم سرمو بالا اوردم که به فکش برخورد کرد با بهت عقب کشید
سرمو کج کردمو گفتم
-هر پخی میخوای باش من معلمم و قرار فقط وظیفمو انجام بدم حالا هم چرت و پرت هات تموم شد بکش کنار
رفت کنار که برگشتم سمت کارن
-مبادا مبادا به سرت بخوره بری داخل کلاس
زود سری تکون داد که رفتم سمت دفتر مدیریت بدون در زدن داخل شدم و درو بستم و رفتم سمت مدیر
-مدیر
مشکوک نگاهم کرد و گفت
-بله ؟
-بچه ها چرا کتاب ندارن
انگار خیالش راحت شده باشه نفسشو داد بیرون و گفت
-ما مسئول نیستیم !فقط چند بار گفتیم اگه کتاب میخوان هزینشو پرداخت کنن ولی براشون اهمیتی نداره
اخم کردم
-پس چجوری درس میخونن