نویسنده مانلی p1
| 𝕬𝖞𝖗𝖘𝖆
_ضربان قلبت!
گیچ نگاش کردم که با ادامه حرفش شوکه سرم بالا اومد
_میتونم بشنومش که از هیجان به تاپ تاپ افتاده
دقیقا جمله داخل رمانم
چطور ممکنه آب دهنمو قورت دادم به دیواره آسانسور
تکیه دادم
_میشه فاصله بگیرین
نیشخندی جذابی زد که ضربان قلبم بیشتر زد
هوفی کشیدم لعنتی من چم بود
کنار کشید که همزمان شد با باز شدن در زودزدم بیرون لحضه آخری برگشتم سمتش همونطوری که در داشت بسته میشد
دستی به نشونه بای بای تکون داد ودر آسانسور بسته شد
_لعنتیییی کپی دیالوگ رمانم بود
نگاهی به دوربرم کردم که همه برگشته بودن سمتم خجالت زده سر پایین انداختم
خجالت زده فاصله گرفتم با ریختن موهامو دورم متعجب بهشون نگاه کردم من که موهام بسته بودم
وای وایسا ببینم چیییییییی!