تصویر هدر بخش پست‌ها

فندوق من

تمام زندگیم

🌱طلا 💚

| Samin

امشب قراره طلا شم بعد چند هفته تلاش بی وقفه من بلاخره روز موعود رسید.

ممنون از کسانی که به هم کمک کردن که به اینجا برسم.

این سگگگگ خوشحالم .

یه هدیه کوچولو هم برای  پارت بعد نزدیک نشو دارم که همتون رو خوشحال می‌کنه.

بیشتر ادرینتی میشه ولی...

و اینکه کمتر تو خماری میزارمتون و زود زود پارت میدم که هم شما لذت ببرید وهم من.

یه پیشنهاد دارم :

از این به بعد قرار معرفی کتاب ها بزارم و دونه به دونه کتاب هارو پارت بدم.

نظر سنجی:

1 پاستیل های بنفش.

2تیمارستان متروکه دن پیلاکی.

3هردو در نهایت ممیرند.

4دختری که به عمق دریا افتاد.

 

☝️از این کتاب های بالا☝️

شماره هر کدوم که ازش لذت میبرید رو تو کامنت بگید .

هر کدوم که طرفدار بیشتری داشت پی دی آف داستان رو میزارم.💚🌱🫶❤️🙃

مدرسه

| Samin

هوم.... ازش متنفرم 

مدرسه 

م:مرگ

د:درد

ر:رنج

س:سختی

ه:هلاکت

😔😔😔😭😭🥹🥲😔😔😔

مصاحبه با ثمين

| Samin

سلام به همگی بریم برای یه مصاحبه خوب .

اسم:

ثمین.

چند سالته؟

در شوروف۱۴سالگی.

رشته مورد علاقت:

پزشکی

شغل مورد علاقت؛

پزشک زنان زایمان.

رنگی که خیلی دوس داری:

آبی _نیلی-مشکی.

آرزوت چیه؟

آرزوی الآنم پیشرفت در راه و مسیری که قرار دارم.

 

خوشحال شدم باهات آشنا شدم+

+همچنین 

 

 

 

خب دوستان امیدوارم که از این مصاحبه خوشتون اومده باشه.

تا مصاحبه دیگر بدرود.

خبر گذاری فشار نیوز 

 

جالب

| Samin

جالب اینجای که دیگه عادت کردم که تا پنج شیش صبح بیدار بمونم تا لنگ بعد از ظهر بخابم.

دیگه خواب شده تمام وجودم.

خواب شده یه راهی برای فرار از تمام دردام. 

خواب: راه حل تمام داردان

خواب :فراموشی سختی های گذشته.

 

فندوق کوچولو من پارت ۲۱و پایان

| Samin

سلام سلام فندوقیام بریم برای پایان رمان.

 

الان نزدیک دوساله که از عماد جدا شدم خیلی تغییر کردم.

از اون دختر بد حجاب وشیطون تبدیل شدم به یه دختر آروم و سر به زیر بعد تموم کردن دانشگاه به مسجد و ستاد میرم کمک میکنم که بقیه هم مثل من به راه راست هدایت شوند.

 

من با کمک برادر هادی و خانم مقدم تونستم تغییر کنم و این تغییر باعث پیشرفت من در جایگاه اجتماعی و جامعه بود.

با کمک یکی از خانم های مسجد توانستم دختری را به فرزند خواندگی قبول کنم و از او مراقبت کنم.

چند سال بعد ؛

 

ریحانه مادر بیا پایین آقا داماد منتظرته مادر کجایی عزیزم.

ریحانه: مامان صبر کن آلان میام.

امروز روز عقد ریحانه بود فقط بخاطر ریحانه بود که این همه سختی رو تحمل کردم دم نزدم.

 

ریحانه قرارع ازدواج کنه و من باز هم تنها میمونم به ریحانه و ایلیا هم گفتم که خونه نگیرند و  با من زندگی کنن.

 

ولی به حرفام گوش نمیکنم البته مهم نیست . من فقط خوشبختی دخترم رو میخام .

 

هعی ارزو مادرم تو دلش موند ک عروسی منو ببینه بعد مرگ مادرم خیلی تنها شدم.

و زنگی برام سخت شده .

تازه دیروز فهمیدم که عماد  بچه اولش روهم به دنیا اورده‌

یه زن خوش بره رو گرفته .البته که از حضرت فاطمه (س) قشنگ تر نیست.

 

 

عقد و عروسی رو یه جا با هم گرفتیم .و به پیشنهاد ریحانه به طور مولودی انجام دادیم.

هردو خانواده‌ راضی به این کار بودن.

 

 

 

 

 

و

پایان

ممنونم که تا اینجا با ما بودید و خوشحالم که از رمانم خوشتون اومده.

چالش

| Samin

سلام سلام فندوقیام بازم چالش سعی دارم که بیشتر منو بشناسید و باهام راحت باشید و برای همین زود زود چالش میزارم https://quiz2.instagraph.ir/97362096

با ده بیست سی چهل یا شانسی بزنید شاید درست در اومد اگه .

۵تا شو درست بگید یدونه عکس ادیت شده از هر انیمه که دوست دارید به انتخاب خودتون اهدا میکنم.

ناشناس

| Samin

سلام خوبین فندوقیام یه چالش ناشناس گذاشتم حرفاتون رو بهم دربارع رمان یا شخصی بپرسید .

همرو یجا جواب میدم.https://harfeto.timefriend.net/17431923367823