پست ثابت🌱💚

پست ثابت🌱💚

سلام به دنیایی فندوقی من خوش اومدید.

اینجا از همه چی که شما دلتون بخواد میزاریم.

اگه از پست ها خوشتون میاد حمایت کنید تا نویسنده ها هم خوشحال بشن.

 

تاریخ تولد وب:1403/12/22

منبع تمام کاور ها :وبلاگ فرشته مرگ

خوشحال میشم تو اینجا ببینمت.

💚🌱💚🌱💚🌱💚🌱💚🌱

  • Samin

خبر

خب قرار نیست رمان های نزدیک نشو وزندگی کن رو بزارم نه تو وب خودم نه تو وبلاگ لیدی باگ.

در حال حاضر شروع کردم دکتر زندگی وسرباز من رو می‌نویسم. هردو داخل منحرفیان شریفه.

خب از اونجا هم حمایت کنید  تا بتونم زود تر پارت بدم

 

  • Samin

تک پارتی غم انگیز

تک پارتی غم انگیز

-این دفعه اخره

+لطفا ولش کن تا کی میخوی خودتو برا اون عذاب بدی؟ که چی شه

نگاش کردم که با دیدین اشک هام خواست چیزی بگه –چیزی نگو دلم خونه!

ساکت شد این دیگه دفعه اخر بود دیگه سمتش نمیرم از این به بعد فقط برای اخرین بارم که شده

میرم میبینمش

+بری اونجا بدتر عذاب میکشی الان دوست دخترش میاد سحر بیا بریم لطفا نمیخوام قیافتو اینطوری ببینم

داد زدم – مهرسام تو نمیخواستی منو اینطوری ببینی نباید از اول منو تشویق میکردی برم سمتش!

توجه چند ادم که تو خیابون بودن حلب ما شد

مهرسام کلافه دستی ت و موهاش کشید بارون میزد نم نم حال بد منو بدتر میکرد هوف

نگاهی به کوروش انداختم که تو کافه منتظزر دوست دخترش بود هع .. کوروش ملکی بدجور دل سحر جاویدان رو برد پوزخندی زدم خواستم برم سمت کافه مهرسام دستمو گرفت

+ خواهش میکنم سحر لطفا

-مهرسام یه گوهی خوردم یه شکری خوردم یه غلطی کردم حالا هم باید پاش وایسم من سحرررر جوایدانننن نمیخواممم دیگه از عشق دست کشید ولی برای اخرین بار جوری خودمو خالی میکنم که دق و دلی تمام روز ها هفته ها و ماهیی که تحقیر شدم رو سرش خلی میکنم

محکم دستمو از دستش کشیدم بیرون رفتم سمت کافه همون موقع یکی بهم تعنه زد رفت سمت میز کوروش نشست نیشخند ی زدم خوب بود

رفتم سر میزشون نشستم نگاه بهت زده هردوشون روی من بود

دوست دختر کوروش رفیق شفیق بنده من ترلان و کوروش معشوقه ای که حتی ادم نبود کسی که دوسش داشتم نگاه هرجفتشون رو من بود

نیشخندی زدم و گفتم

-بهم میاین اسم هاتون ترلان و کوروش ملکی ومالکیان عجب رفیق من با دوست پسر من هع جالبه

+ سحر بخدا.. نراشتم ترلان حرفشو قطع کردم با صدای بلندی بهش توپیدم –چیو بخدا اینکه با کوروش رابطه داری یا اینکه به من خیانت کردین چی میخوای بگی هم گوشیمو ورداشتم عکسی که موقعه راب..ط..ه با هم بودن رو نشونشون دادم وگفتم حتی این هع

کوروش خواست چیزی بگه که گفتم + ها چیه دیگه چی چیو انکار میکنین همه چی واضحه نامردا حداقل بزارین من ۲ ساعت از رفتنم بگذره واقعا شماها چطورری روتون میشه هان ؟

کوروش گفت –خب راستش میخواستیم بهت بگیم با خشم بلند شدن –بگین هع تازه بگیننننننن تو دوست پسرمی بعد هنوز کات نکردعه با رفیقمی اینو بهم توضیح بده چطوری خیانتو میخواستی بهم بگی یا بعد کات میخواستین بگین

نگاهی به ترلا انداختم گفتم – واقعا میخواستی به رفیقت بگی با عشقت تو رابطه ام رفیق قشنگم؟

ررفیق و با طعنه گفتم رفتم بیرون نفسمو فوت دادم بیرون نمیخواستم اینطوری تموم شه اونا اینکارو کردن به ماشین که با سرعت بالایی داشتن رانندگی میکردن نگاه کردم لبخند تلخی زدم و یهو پریدم تو جاده دیگه نفهمبدم چیشد

اگه اون نباشه منم نیستم همه دورم جمع بودن مهرسامو و میدیدم شرمندش بودم لبخندی زدم و چشامو بستم

دیگه هیچییی خاموشی مطلق

ا

 

  • Samin

شاید اونی ....

🎻 ུ  ࣭ ࣰ  شاید اون کسی که دوربین رو اختراع کرد هیچوقت نمیدونست عکس ها میتونن چه قدرتی داشته باشن ! 

نمیدونست آدما می تونن با دیدن یه عکس برگردن به یه روز خاص ، و ثانیه به ثانیه ش رو مرور کنن و همراه با آدم های توی عکس متوقف بشن . .

 نمیدونست یه روزی آدما میشینن پای آلبوم عکسهاشون و تازه میفهمن زمان سریع تر از چیزی که فکر میکردن گذشته . .نمیدونست با یه عکس میشه خونه هایی رو دید که سال ها پیش خراب شدن ، به آدم هایی نگاه کرد که مدت هاست کنارمون نیستن ، مکان هایی رو دید که هیچوقت اونجا نرفتی . . نمیدونست 

گاهی نگاه کردن به یه عکس میتونه احساسات قدیمی ، همون احساساتی که سال هاست از دست دادی رو زنده کنه . .میتونه همزمان باعث خنده و اشکت بشه ؛میتونه رفع دلتنگی کنه یا حتی بیشتر دلتنگت کنه !

 آدم هایی که از عکس‌ گرفتن فرار میکنن ، همونایی هستن که بهتر از هر کسی از قدرت عکس ها با خبرن ! اونا میدونن عکسی که تو یه لحظه ثبت میشه برای یه عمر خاطره میسازه .

حسین‌حائریان .

  • Samin

حقیقت تلخ

دایانا : انقدر دنبال علت رفتار بی‌رحمانه‌اش نگرد، اگه راضی به رنج و اندوه تو شده، جواب تمام سوالات رو بگیر و رهاش کن چون آدم عاشق با روان سالم کسی که واقعا دوستت داره رو آزار نمیده.آنشرلی : هر سری که تو میبخشیش،اون یه ذره بیشتر عاشقت میشه،ولی تو دست از دوست داشتنش برمیداری؛میرسه تا روزی که اون عاشق‌ترینه و تو هیچ حسی نسبت بهش نداری.آنشرلی : گاهی سوگِ پایان یک دوستی و رفاقت به‌اندازه سوگ مرگ عمیقه، اما کمتر درباره‌اش حرف می‌زنیم. این فقدان بی‌صدا اما ماندگاره.!دایانا : با هیچ جمعی حس نزدیکی نمیکنم، انگار هیچ بحثی به من مربوط نیست، دور ایستاده‌ام و از دور همه چیز کوچک، آرام و بیهوده به نظر میرسد.

  • Samin

نوشتن

« نوشتن »

نوشتن‌‌تنها‌چیزی‌بود‌ک‌وقتی‌انجامش‌میدادم‌از‌قوی

ترین‌مسکن‌ها‌هم‌برایم‌بهتر‌عمل‌میکرد :)!

نوشتن‌مرهم‌بود‌برای‌زخم‌های‌عمیق‌قلبم ؛

نویسندگی‌از‌وابجبات‌زندگی‌ام‌شده‌بود ، برای‌مردم‌مینوشتم‌،از‌عاشقی‌و‌دردهایش‌از‌دلتنگی‌و‌زخم‌هایش

ازغم‌دوری‌و‌تنهای‌اش‌از‌بدبختی‌و‌ ...

ولی‌چرخ‌گردون‌بد‌چرخید !!

هر‌انچه‌نوشتم‌سرم‌آمد :)

بد‌دردیست‌در‌هوای‌یک‌خانه‌نفس‌بکشیم‌وحتی‌کنارم

نشِسته‌باشی‌اما‌دیگر‌برایم‌نخندی‌ ؛

بد‌دردیست‌درد‌قلب‌شکسته‌ ، درد‌دل‌ ِ‌پاره‌پاره

درد‌چَشمان‌پف‌کرده ، درد‌بی‌خوابی‌ ، درد‌سرکوب

کردن‌بغض ، درد‌ذهن‌بی‌حال .

بد‌دردیست‌در‌د ِ‌منِ‌روانی :)!

قول‌اخرم‌این‌‌بود‌ک‌بِنویسم‌،قول‌دادم‌برایت‌بِنویسم

تا‌اخرین‌نفس‌تا‌اخرین‌لحظه‌ ...

درست‌میگویم؟در‌یاد‌‌ داری‌قولم‌را؟

خیلی‌وقتها‌جا‌زدم‌و‌دیگر‌‌نخواستم‌بنویسم 

اخر‌نوشتن‌تنها‌یاد ِ‌تو‌را‌برایم‌زنده‌تر‌میکرد ،

اما‌من‌تا‌به‌‌حال‌قولی‌ب‌تو‌نداده‌ام‌ک‌عمل‌نکرده‌باشم

پس‌نبودنت‌ ، دستهایی‌ک‌دیگر‌توان‌نوشتن‌ندارند

اما‌‌باز‌هم‌مینویسند‌ک‌مبادا‌زیر‌قولشان‌بزنند ، دل

پاره‌پاره‌ام‌ ، قلب ِ‌شکسته‌ام‌ ، گونه‌هایی‌ک‌گاهی‌

از‌داغی‌اشکهایم‌فریاد‌میزنند‌ ، بی‌حالی‌ها‌‌ ،

سرکوب‌کردن‌‌بغضهایم ، حرف‌نزدنم‌مبنی‌بر‌اینکه

نکند‌اشکانم‌سرازیر‌شوند‌

و‌در‌اخر‌ذهن‌مریضم‌را‌کنار‌میگذرام‌و‌تا‌اخرین‌

روز‌ ، تا‌اخرین‌ساعات ،‌ اخرین‌دقیقه ، اخرین‌ لحظه ، اخرین‌بغض ، اخرین‌خانه‌ی‌خاکی‌ام

برایت‌خواهم‌نوشت 💔 :)! ..

 

  • Samin

برو نمیبخشم

‐ بروبرو، نمی‌بخشه‌دلم‌تورو 

یه‌غریبه‌شدی‌توهم‌بزن‌زیرحرفات!

بروبرو،بذاردوربشم‌ازهوات؛

بارآخره‌گریه‌می‌کنم‌واسه‌چشات: )!

  • Samin

روی دیواری....

‐ روی دیواری نوشته بود :

‹ چقدر سخته کسی رو دوست داشته

باشی ولی نتونی بهش بگی! ›

‐ یکی زیرش نوشته بود :

ما كِ‌ گفتیم چی شد؟!

‹ نافرجامی تو عشق ؛

قلب آدم رو تیکه تیکه می‌کنه .

الهی هيچ‌وقت نصیبتون نشه :)!✨›

  • Samin

مخاطب خاص

تا میام اعتماد کنم بهش میگه کار دارم و دوسه ساعت پیام نمی‌ده .

نمیدونم نگرانش بشم یا بگیرم بزنمش.

انتظار واقعا سخته قرار بود که ۱۲پیام بدی چیشد الان۱۳:۴۸.

پیام ندادی باشه منم دارم برات پیام دادی ۱۰ساعت دیر تر جواب میدم

 

 

 

 

 

مخاطب خاص:A💫✨

  • Samin

کاش.....

‏کاش‌یه‌مهدکودک‌بودواسه‌بزرگسالان ، می‌رفتیم‌درسکوت‌نقاشی‌می‌کشیدیم ، خمیربازی‌می‌کردیم‌وکارتون‌می‌دیدیم😮‍💨.

از سال ۱۴۰۴میخام که از روی سال۱۴۰۳اصکی نره واقعا من دیگه تحمل تکرار سختی هارو ندارم

  • Samin

گاهی ادما

« گاهی آدم می‌ماند بین بودن یا نبودن ؛ به رفتن که فکر می‌کنی ، اتفاقی می‌افتد که منصرف می‌شوی ، می‌خواهی بمانی ، رفتاری می‌بینی که انگار باید بروی . و این بلاتکلیفی ، خودش کلی جهنم است  .  . » • 

  • Samin

زندگی بدون تو

زندگی بدون تو

  

 من هنوز به زندگیِ بدون تو عادت نکردم .

هنوز یاد نگرفتم ۲۴ ساعت شبانه روزو 

بهت فکر نکنم . 

هنوز یاد نگرفتم واسه چشمایِ کسی 

جز تو غزل غزل شعر بگم . 

هنوز نمردن واسه صدایِ خنده‌هاتو بلد نشدم .

اصلا چی‌شد به اینجا رسیدیم؟!

من ك وقتی نزدیکت بودم . . 

یکی درمیون نفس می‌کشیدم ه

تا اکسیژن بیشتری به تو برسه . 

من ك وایمیسادم جلوت ؛ 

زل میزدم تو چشمات میگفتم : 

‹ باقی بقایت ، جانم فدایت . › 

میگفتی همه شاعرا و نویسنده‌ها 

مثلِ تو دیوونه‌ن یا شانسِ من 

بد بوده دیوونه‌شون گیرم اومده؟! 

میگفتم بقیه رو نمی‌دونم ولی 

تو منو دیوونه کردی . 

‹ عشقت آموخت به من رمز پریشانی را . . ›

 

  • Samin